در 24 ژوئن سال 1717 که مقارن با روز مقدس یحیای تعمید دهنده بود،عضوگیری جدید فراماسونری توسط ژان دسالیه آغاز و اتحادیه بزرگ لژ انگستان ایجاد شد. فراماسون ها نقش بزرگی در انقلاب امریکا علیه استعمارانگلیس وانقلاب کبیر فرانسه داشتند.


درجه بندی در فراماسونری
در طبقه بندی فراماسونری 3 درجه؛ شاگرد، دنباله روی هنر و ماسون استاد وجود دارد که شعبه آبی بخشی است که هر 3 درجه را دربر میگیرد. نظام ماسونی اسکاتلند شامل 33رتبه است که رتبه 33 بالاترین درجه فراماسونری است. در مورد ریشه عدد 33 میتوان به این موارد اشاره کرد:33 پله در معبد سلیمان، جایگاه رفیع 33 در زمان فیثاغورث، اختصاص دادن 33 به نقطه جوش آب توسط نیوتون، به صلیب کشیده شدن حضرت عیسی در سن 33 سالگی. این عدد را میتوان در دلار و مهر منقوش به ققنوس 2سر هم دید.


ماسونها برای یافتن اعضای جدید به بررسی اوصاف عمومی و ویژگی هایی همچون ایده آلیست بودن، حسن شهرت و برخورداری از امکانات مالی وی می پردازند. ماسونها در ارتقاء درجه باید سوگند بخورند که سوگند ورود به این فرقه و اخذ درجه شاگردی مهمترین سوگند است. کاندیدا برای مدتی در اتاقی نیمه تاریک به نام زاویه تفکر تنها می ماند و سپس در نقش هیرام، استاد سازنده معبد سلیمان که توسط 3سرکارگر خود زخمی شده و میمیرد، توسط 3 وسیله ضربه می خورد و مرگ برایش شبیه سازی میشود. این مراسم براساس آداب باستانی مصری و در ارتباط با مرگ و احیا شدن اوزیریس است . نامزد تا سرحد مرگ قسم میخورد که از هرچه در این اتاق بر وی گذشت سخنی نمیگوید. هیرام ابیف اسطوره رازداری در این فرقه است. مراسم آماده سازی نامزد با آویختن طنابی بر گردنش که مظهر ارتباط وی با دنیای خارج است به پایان می رسد.


نباید فراموش کرد که مهمترین وظیفه اعضا نگاهبانی از اسرار سازمان است. استفن نایت به دلیل افشا نمودن درجه 33 گراندلژ امریکا به قتل رسید.ویلیام مورگان ماسون دیگریست که به دلیل شکستن قسم خود و تصمیم گرفتن برای نوشتن کتابی حاوی رازهای فراماسونری ربوده شد و دیگر هرگز دیده نشد. اهمیت رازداری را میتوان با سوگند درجه دهم بخش اسکاتلندی فراماسونری نیز دریافت، بخشی از این سوگند به این شرح است: و درصورت شکسته شدن تعهدات خود من رضایت می دهم که بدنم بصورت عمودی باز شده و به مدت 8ساعت در هوای باز بماند... . آشکار سازی اسرار هر درجه برای درجات پایین تر هم ناممکن است.


فراماسونری علاوه بر یک سازمان دارای تشکیلات پیچیده و حاوی اسرار محرمانه فراوانی است. ماسونها برای فعالیت ظاهری در جامعه نیز کار تشکیلاتی آشکاری دارند. انجمن های فرهنگی و ادبی محمل فعالیت آشکار آنهاست. 
از ویژگی های دیگر لژهای ماسونی می توان به این موارد نیز اشاره کرد: اعتقاد به جدایی دین از سیاست، نخبه گرایی و عوام گریزی ، جذب چهره های شاخص و تاثیرگذار، تعهد جدی به تشکیلات ماسونی و تبعیت محض از فرامین آن.

باکس 24

تاريخ : چهار شنبه 30 مرداد 1392 | 1:5 | نویسنده : saeed |

آیا تا به حال چیزی درباره هرم قدرت (Pyramid of power) شنیده اید؟

آیا می دانید من و شما در کجای این هرم واقعیم؟
آیا می دانید تجلی روایتی که گفته است دجال خود را امام زمان معرفی خواهد کرد در این هرم به وضوح دیده می شود؟
آیا از فتنه های غذایی اطلاع دارید؟
آیا می دانید تفسیر جمله معروف رئیس جمهور احمدی نژاد که :"تئوری دو فرزند کافی ست ، تئوری نابودی ملت هاست" در این هرم قرار دارد؟
با کسب اجازه از سایت آخرالزمان شما را با این هرم شیطانی آشنا میکنم.........

 

 

 

باکس 24

ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 30 مرداد 1392 | 1:4 | نویسنده : saeed |

مادر من فقط یک چشم داشت. من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود

اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت

یک روز اون اومده بود  

 

باکس 24

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 29 مرداد 1392 | 15:20 | نویسنده : saeed |

شخصی مشغول تخریب دیوار قدیمی خانه اش بود تا آنرا نوسازی کند. توضیح اینکه منازل ژاپنی بنابر شرایط محیطی دارای فضایی خالی بین دیوارهای چوبی هستند. 

این شخص در حین خراب کردن دیوار در بین آن مارمولکی را دید که میخی از بیرون به پایش فرو رفته بود.

دلش سوخت و یک لحظه کنجکاو شد. وقتی میخ را بررسی کرد خیلی تعجب کرد ! این میخ چهار سال پیش، هنگام ساختن خانه کوبیده شده بود !

اما براستی چه اتفاقی افتاده بود ؟ که در یک قسمت تاریک آنهم بدون کوچکترین حرکت، یک مارمولک توانسته بمدت چهار سال در چنین موقعیتی زنده مانده !

چنین چیزی امکان ندارد و غیر قابل تصور است. متحیر از این مساله کارش را تعطیل و مارمولک را مشاهده کرد.

در این مدت چکار می کرده ؟ چگونه و چی می خورده ؟

همانطور که به مارمولک نگاه می کرد یکدفعه مارمولکی دیگر، با غذایی در دهانش ظاهر شد !

 

مرد شدیدا منقلب شد ! چهار سال مراقبت. و این است عشق ! یک موجود کوچک با عشقی بزرگ

باکس 24

تاريخ : سه شنبه 29 مرداد 1392 | 15:19 | نویسنده : saeed |

 

غفلت ازیار گرفتار شدن هم دارد

ازشما دورشدن زار شدن هم دارد

 

هرکه ازچشم بیفتادمحلش ندهند

عبد آلوده شدن خوارشدن هم دارد

 

عیب ازماست که هرصبح نمی بینیمش

چشم بیمارشده تارشدن هم دارد

 

همه بادرد به دنبال طبیبی هستیم

دوری ازکوی توبیمارشدن هم دارد

 

ای طبیب همه انگاردلت بامانیست

بدشدن حس دل آزار شدن هم دارد

 

آنقدرحرف دراین سینه ی ماجمع شده

این همه عقده تلنبارشدن هم دارد

 

ازکریمان فقراجودوکرم می خواهند 

لطف بسیارطلبکارشدن هم دارد

 

نکند منتظرمردن مایی آقا؟

این بدی مانع دیدارشدن هم دارد

 

مااسیریم اسیرغم دنیاهستیم 

غفلت ازیارگرفتارشدن هم دارد...

باکس 24

تاريخ : سه شنبه 29 مرداد 1392 | 12:34 | نویسنده : saeed |

باکس 24

تاريخ : سه شنبه 29 مرداد 1392 | 12:34 | نویسنده : saeed |
تاريخ : دو شنبه 28 مرداد 1392 | 17:15 | نویسنده : saeed |

 

برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو.

 برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه.

 برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن .

 برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر .

 برای عشق وصال کن ولی فرار نکن .

 برای عشق زندگی کن ولی عاشقونه زندگی کن .

 برای عشق بمیر ولی دل اون  رو نکش .

 برای عشق خودت باش ولی خوب باش.

باکس 24

تاريخ : دو شنبه 28 مرداد 1392 | 17:8 | نویسنده : saeed |


براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

ای مسافر غریبه چرا قلبمو شکستی ؟


رفتی و تنهام گذاشتی دل به ناباوری بستی


حالا من تنها نشستم با نوای بی نوایی


چه غریبم بی تو اینجا ای غریبه بی وفایی

.

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

خداحافظ گل لادن، تموم عاشقا باختن.


ببین هم گریه هام از عشق، چه زندونی برام ساختن.


خداحافظ گل پونه، گل تنهای بی خونه.


لالایی ها دیگه خوابی، به چشمونم نمی شونه.


یکی با چشمای نازش، دل کوچیکمو لرزوند.


یکی با دست ناپاکش، گلای باغچمو سوزوند.


تو این شب های تو در تو، خداحافظ گل شب بو.


هنوز آوار تنهایی، داره می باره از هر سو.


خداحافظ گل مریم، گل مظلوم پر دردم.


نشد با این تن زخمی، به آغوش تو برگردم.


نشد تا بغض چشماتو، به خواب قصه بسپارم،


از این فصل سکوت و شب، غم بارونو بردارم.


نمی دونی چه دلتنگم، از این خواب زمستونی،


تو که بیدار بیداری، بگو از شب چی می دونی ؟


تو این رویای سر در گم، خداحافظ گل گندم.


تو هم بازیچه ای بودی، تو دست سرد این مردم.


خداحافظ گل پونه، که بارونی نمی تونه

 

 طلسم بغضو برداره، از این پاییز دیوونه

باکس 24

تاريخ : دو شنبه 28 مرداد 1392 | 16:39 | نویسنده : saeed |

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

به سلامتی اون دختری که سردی دستاشو با گرمای بخاری ماشین

 

یه بچه پولدار عوض نمیکنه به سلامتی اون پسری

 

 که وقتی یه دختر ناز خوشگل تو خیابون می بینه

 

 سرش رو بندازه پایین بگه هر چی هم

 

که باشی انگشت کوچیک یه عشق

باکس 24

تاريخ : دو شنبه 28 مرداد 1392 | 16:38 | نویسنده : saeed |

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

دیدمش ... تنم لرزید دلم خواست محو تماشایش باشم ؛

 

دلم خواست تا آخر عمر به او خیره باشم دلم خواست ...

 

 اما این شرم نگذاشت ؛ چون بنفشه ای سر به زیر افکندم ؛

 

 به زمین خیره شدم و او به آرامی از کنارم گذر کرد ؛

 

 با خطی از عطر دورم حصار کشید این دلخواه ترین اسارتی است ؛

 

 که عادلانه ترین حکمش حبس ابد من است

 

باکس 24

تاريخ : دو شنبه 28 مرداد 1392 | 16:38 | نویسنده : saeed |


 

بگو تمام تـــــــــو مال مــــن است

 

دلــــــــم میخواهد

 

حســـادت کنم به خـــــــودم…

 

باکس 24

تاريخ : دو شنبه 28 مرداد 1392 | 16:31 | نویسنده : saeed |

 

وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد .

به اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .

آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت: متشکرم.

میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .

تلفن زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد. دوستش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم.

وقتی کنارش نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از ۲ ساعت دیدن فیلم و

خوردن ۳ بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت : متشکرم.

روز قبل از جشن دانشگاهپیش من اومد. گفت : قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد

 

من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم ، درست مثل

یه “خواهر و برادر” . ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ایستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون

لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم ،

به من گفت : متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم.

یه روز گذشت ، سپس یک هفته ، یک سال … قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی  فرا رسید ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل

فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره. میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اینو میدونستم ،

قبل از اینکه خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی ، با وقار خاص و آروم گفت تو بهترین داداشی دنیا هستی ، متشکرم.

میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم. اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .

نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه ، من دیدم که “بله”رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد. با مرد دیگه ای ازدواج

کرد. من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم ، اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت: تو

اومدی ؟ متشکرم

سالهای خیلی زیادی گذشت . به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده ، فقط دوستان دوران تحصیلش دور

تابوت هستند ، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه،دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود:

” تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من

میخواستم بهش بگم ، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما …. من خجالتی ام …

نمی‌دونم … همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. ….

ای کاش این کارو می کردم ای کاش بهش می گفتم که چقدر دوستش دارم.

با خودم فکر می کردم و گریه می کردم .

باکس 24

تاريخ : دو شنبه 28 مرداد 1392 | 16:29 | نویسنده : saeed |

تو را قسم می دهم به خدایی که در دل داری
تا زمانیکه قلبم را از آن خود نکردیبه من نگو دوستت دارم
به همان خــــــــــــدا من با این واژه زندگی خواهم کرد
اگر هم نفرین نکنم آه دل شکسته دامن گیرت خواهد شد
من از شکستن ها بیزارم
می خواهم جلوی دلم سربلند باشم
اینبار با دلت بگو :
آیا مرا دوست داری؟
باکس 24

تاريخ : دو شنبه 28 مرداد 1392 | 16:28 | نویسنده : saeed |

شنیدیم٬ میگن:

 

 

وقتی یه دختر بخاطر یه پسر اشک میریزه ،
یعنی واقعن دوسش داره...

 

اما ....وقتی یه پسر بخاطر یه دختر اشک بریزه ،

یعنی دیگه هیچوقت نمیتونه کسیو مثل اون دوست داشته باشه ....

باکس 24

تاريخ : دو شنبه 28 مرداد 1392 | 16:26 | نویسنده : saeed |

 

کــمی عـوض شدم .
دیــریست از خــداحـافظی ها غـمگین نــمیشوم .
به کـسی تــکــیه نـمیـکنم .
از کـسی انــتظار مـحبت نــدارم .
خودم بــوسه میـزنم بر دسـتانم .
ســر به زانـو هایم مـیگذارم و سـنگ صـبور خـودم
مـیشوم .
نـگران خـودم مـیشوم .
بـرای خــودم هـدیه مـیخرم .
با خـودم سـاعت ... هـا حـرف مـیزنم در دنـیای خـودم .
کـسی حـق ورود نـدارد جـز خــودم ...

 

باکس 24

تاريخ : دو شنبه 28 مرداد 1392 | 16:26 | نویسنده : saeed |

 

اینــــ  بـــــار  ڪــــہ  آمــــدے 

 

دستــانتــ  را  روے  قلبمـــ  بـــگـذار

 

تـــــا  بفهمــے  اینــــ  دلــــ  …

 

بــــا  دیــــد نــــ  تــــــــو

 

نــمــے  تــپـــد

 

مــے  لـــــــرزد 

باکس 24

تاريخ : دو شنبه 28 مرداد 1392 | 16:25 | نویسنده : saeed |

باید بازیگر شوم ،
آرامش را بازی کنم …
باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم …
باز باید مواظب اشک هایم باشم …
باز همان تظاهر همیشگی : ” خوبم …


باکس 24

تاريخ : دو شنبه 28 مرداد 1392 | 16:25 | نویسنده : saeed |

مـی گـویـنـد بـاران کـه بـبـارد

بـوی ِ خـاک بـلـنـد مـی شـود . .

پـس چـرا ایـنـجـا

بـاران کـه مـی بـارد

عـطـر خـاطـ ـره هـا مـی پـیـچـد ؟ . . .

 

باکس 24

تاريخ : دو شنبه 28 مرداد 1392 | 16:25 | نویسنده : saeed |

به خاطر تو خورشید را قاب می کنم و بر دیوار دلم می زنم

به خاطر تو اقیانوس ها را در فنجانی نقره گون جای می دهم

به خاطر تو کلماتم را به باغهای بهشت پیوند می زنم

به خاطر تو دستهایم را آیینه می کنم و بر طاقچه یادت می گذارم

به خاطر تو می توان از جاده های برگ پوش و آسمانهای دور دست چشم پوشید

به خاطر تو می توان شعله تلخ جهنم را

چون نهری گوارا نوشید

به خاطر تو می توان به ستاره ها محل نگذاشت

به خاطر روی زیبای تو بود

که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند

به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود

که دست هیچ کس را در هم نفشردم

به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود

که حرفهای هیچ کس را باور نداشتم

به خاطر دل پاک تو بود

که پاکی باران را درک نکردم

به خاطر عشق بی ریای تو بود

که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم

به خاطر صدای دلنشین تو بود

که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست

عزیزم...

عشق را در تو  ، تو را در دل ، دل را در موقع تپیدن 

وتپیدن را به خاطر تو دوست دارم

من غم را در سکوت ، سکوت را در شب ، شب را در بستر

وبستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم

من بهار را به خاطر شکوفه هایش

زندگی را به خاطر زیبایی اش و زیباییش را

 به خاطر تو دوست دارم

 

love_postcard_22.jpg

 

 
باکس 24

تاريخ : دو شنبه 28 مرداد 1392 | 16:24 | نویسنده : saeed |

"پنجره خیال "

تا خانه چشمانت راهی نیست ، وقتی که نگاهت را از من دریغ میکنی ... چه بگویم

وقتی که نه تنها چشم هایت را ، بلکه دریچه قلبت را برویم بسته ای ...

اما...

بدان همیشه پشت پنجره "خیالم" برای چشمهایت چون چلچراغی میدرخشد...

بگذار در وجود تو گم شوم و تودر جستجوی من آهسته مرا بخوانی...

و مرا در قلبت پیدا کنی!!!

 

باکس 24

تاريخ : دو شنبه 28 مرداد 1392 | 16:23 | نویسنده : saeed |

 

again look at me باز هم مرا نگاه کن!

مرا دوست بدار
به سان گذر از یک سمت خیابان
به سمتی دیگر…
اول به من نگاه کن
بعد به من نگاه کن
و بعد،
باز هم مرا نگاه کن…!

باکس 24

تاريخ : دو شنبه 28 مرداد 1392 | 16:22 | نویسنده : saeed |

 

love came and went in my life عشق آمد و جان مرا در خود گرفت

راه گریزی نبود
عشق آمد و جانِ مرا
در خود گرفت و خلاص!
من در تو
همچون جزیره‌ای خواهم زیست…!

باکس 24

تاريخ : دو شنبه 28 مرداد 1392 | 16:20 | نویسنده : saeed |

 

 

 

گریه ام میگیرد...

 

وقتی میبینم کسی که عاشق من بود...

 

منت دیگری را میکشد.

 

 

باکس 24

تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 23:36 | نویسنده : saeed |
קَ هـَمیـن حـَوالے کَـسانے هـستـنـد ڪِـﮧ تـآ בیـروز مـے گـُفتنـد :

" بـدوטּِ تـــُو حتـّے نفس هـَم نـِمے تـوانـم بـکـشَم "
פּَ اِمـ ــروز
קَ آغـوش ِבیـگرۓ نـَفس نـفَس میـزنَـלּ !!!
باکس 24

تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 23:36 | نویسنده : saeed |

بسم الله الرحمن الرحیم 

به نام خداوند بخشنده و مهربان

سلام ؛

در مطلب قبل بحثی را بعنوان پیام های مخفی برای ضمیر ناخودآگاه یا تبلیغات می کنم پس هستم ! (قسمت اول)  مطرح کردیم و به این مسئله پرداختیم که کالا حتی اگر پیام های مخفی داشته باشند , ضمیر ناخودآگاه ما آنها را دریافت می کند و در جای مناسب پاسخ را می دهد . سوالی می پرسم از شما هم اکنون که متوجه شدید کوکا کولا در ورای خود پیام ضد دینی دارد آیا مایل یا بهتر بگویم قادر به تحریم و ترک آن هستید ؟

خوب حالا که فهمیدیم کالا می توانند روی ذائقه ، امیال ، و سلایق ما تاثیر گذار باشند قصد طرح سوال و موضوع جدیدی را دارم . 

باکس 24

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 22:58 | نویسنده : saeed |

سم الله الرحمن الرحیم

سلام ؛

موضع کمی عجیب به نظر می رسد ولی کاملا برای ذهن شما روشن است ، کد های مخفی که در بعضی از تصویر و یا فیلم ها وجود دارد ، شما متوجه آنها نمی شود ولی این کد ها کاملا بر روی ذهن شما و ضمیر ناخودآگاه شما تاثیر می گذارد و مغز شما به آنها جواب های دلخواه را می دهد . به تصویر زیر نگاه کنید و بگوئید چه می بینید : 

باکس 24

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 22:57 | نویسنده : saeed |




دستهــ ـایم را محکمتر بگیـر

من هنوز هم نمیخواهـ ـمـ

تورا...

به دستِ خاطرات بسپارمـ...

باکس 24

تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 16:52 | نویسنده : saeed |

 ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻨﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺵ ﺩﺭ ﻗﻄﺎﺭ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ.ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ،ﻗﻄﺎﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩ.ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺷﺮﻭﻉ ﺣﺮﮐﺖ ﻗﻄﺎﺭ ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﻮﺭ ﻭ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺷﺪ.ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺮﮐﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﻟﻤﺲ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺎ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﭘﺴﺮﺵ ﺭﺍ ﺗﺤﺴﯿﻦ ﮐﺮﺩ. ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﭘﺪﺭ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ5ﺳﺎﻟﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ.ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ،ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ،ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﻭ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺑﺎ ﻗﻄﺎﺭ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻟﺴﻮﺯﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ.ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ. ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﭼﮑﯿﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ.ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﯽ ﺑﺎﺭﺩ.ﺁﺏ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﭼﮑﯿﺪ. ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:ﭼﺮﺍ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺍﻭﺍﯼ ﭘﺴﺮﺗﺎﻥ ﺑﻪ ﭘﺰﺷﮏ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﮔﻔﺖ:ﻣﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻻﻥ ﺍﺯ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﯾﻢ.ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭘﺴﺮﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺒﯿﻨﺪ...

باکس 24

تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 16:45 | نویسنده : saeed |

یه خانومی واسه تولد شوهرش پیشنهاد داد که برن یه رستوران

خیلی شیک ...

باکس 24

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 16:44 | نویسنده : saeed |

 

 

جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت :

باکس 24

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 16:44 | نویسنده : saeed |

 

زن در حال قدم زدن در جنگل بود که ناگهان

باکس 24

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 16:39 | نویسنده : saeed |

 


مرد زشتی که دل دختری زیبا را ربود

 

باکس 24

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 16:36 | نویسنده : saeed |



مردی با اسب و سگش در جاده‌ای راه می رفتند. هنگام عبور از

کنار درخت عظیمی،

باکس 24

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 16:35 | نویسنده : saeed |

دختر تنها ! از تنهایی خسته شده بود از طرفی دوست داشت هر چه

زودتر ازدوج کنه برای همین از دوستش خواست راهنمایی اش کنه

باکس 24

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 16:33 | نویسنده : saeed |

سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک

کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط

خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط

خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با

یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت

بدهیم. همه سوار قطار شدند.



باکس 24

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 16:31 | نویسنده : saeed |

 

حالـ ـمـ را پرسيــבنـב:
 
گـ ـفتمـ رو به راهـ ـمـ
 
اما هيچـ ـكســ نفهميــב رو بـﮧ كـבام راهـ ـمـ


باکس 24

تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 11:48 | نویسنده : saeed |



 

ﻭﻗﺘــﯽ ﻣـــُـــﺮﺩﻡ

 

ﺑاﻟﺸﺘﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺩﻓﻦ ﮐﻨﯿﺪ!

ﻻﺯﻣﺶ ﺩﺍﺭﻡ. . .

ﺍﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺷﺎﻫﺪ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ!!!

 

 

باکس 24

تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 11:46 | نویسنده : saeed |

این روزها بُرد با کسی ست که بی رحم باشد


از دلتــــ که مایه بگذاری

ســوخـــــته ای . . .

 

 

باکس 24

تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 11:45 | نویسنده : saeed |

1372925182_jhhjjh.jpg

دلم برای سادگی ام میسوزد وقتی
دستانت را برایم مشت میکنی
میپرسی: گل یا پوچ ؟
در دلم میگویم : دستهای تو

 

باکس 24

تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 11:45 | نویسنده : saeed |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.